محل تبلیغات شما
خب ماجرا از اونجا شروع میشه که تو این وضعیت مریضی، تجمعات ممنوعه! آقا سرشبی رفته بودم خونه مادر بزرگه ، دیدم دربازه، صدای چندتا مرد میاد تو خونشونو رفتم تو ببینم چخبره که دیدم بابابزرگم با رفیقش نشستن دارن حساب کتاب میکنن خلاصه که گفتم مثکه فقط دیدو بازدید برا ما ممنوعه فقط و وقتی برگشتم به مامانم گفتم که بابابزرگ رفیقاشو دعوت کرده خونشون . نشون به اون نشون که دو ساعت بعد زنگ زدن خونه بنده خدا اخطار دادن بهشون که تو این وضعیت کرونایی چرا پارتی شبانه

76. مهمان ناخوانده

72.خاطرات کنکور و دانشگاه من (1)

68. مردی به نام اوه

تو ,فقط ,خونه ,ممنوعه ,وضعیت ,نشون ,این وضعیت ,تو این ,که تو ,دعوت کرده ,رفیقاشو دعوت

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

منتظران ظهور