ماجراها داشتیم .!!! سر کار، تو راه پله نشسته بودم که یهو دیدم عموم رنگش شده مثل گچ و چسبیده به دیوار.!!! آتیش !!! آتیش بود که زبونه میکشید تو کل پارکینگ ، تشتکامون پریده بود !! داد و بیداد و فرار و اینجور داستانا .!!! مردیم و زنده شدیم تا ساختمون و نجات دادیم !!! حالا داستان چی بوده ؟ یه گدایی از ما واحد خریده همینجوری اومده تو خاک و خول ساکن شده از اونجایی که خیلی گدایه سر کپسول گازش خراب بوده و درست نمیکرده 76. مهمان ناخوانده
72.خاطرات کنکور و دانشگاه من (1)
68. مردی به نام اوه
تو ,بوده ,آتیش ,سر ,خریده ,واحد ,ما واحد ,از ما ,گدایی از ,یه گدایی ,واحد خریده
درباره این سایت